گفته بودم نگو هیس.گفتی:هیس هیس.

اصلا حالا که اینطور شد هیسسسسس.

هر وقت بلند بلند حرف می زدم یا حتا وقت هایی که اصلا حرف نمی زدم گفتی هیس.

هنوز هوای خیابان روی لپ هایم بود هنوز نیامده . هنوز نگفته بودم........گفتی:هیس!

به قدم زدن هایم.به تق تق پاشنه های کفشم

موقعی که داشتی اخبار می دیدی گفتی :هیس

sms می دادم ....تبریک تولد ..احوالپرسی و گاهی اگر پا می داد قربان صدقه و از این جور حرف ها

sms می دادی :هیس!

از خواب های بدم می گفتم از صداهایی که از توی کمدم می آمد از سایه های مشکوک که در خواب هایم رفت و آمد داشتند

رویت را بر می گرداندی چراغ ها را خاموش می کردی و با خوابیدنت می گفتی :هیس!

می گفتم:آینده؟ می گفتم:آخر این رابطه؟می گفتم:وقتی درست تمام شد.

سرم داد می زدی هیس!

وقت گریه های بلند بلندم .وقتی که  در دستشویی بالا می آوردم وقتی که ویار خوشبختی می کردم به آغوشم نمی گرفتی فقط اخم می کردی

و هیس هایت پرت می شد توی صورت درب و داغانم دست بر نمی داشتی از روشنفکریت

لعنت به گوش های تو که از حرف های من فراری بود

لعنت به تکه کلام مسخره ات هیس!

من وقت هیس گفتن های هرزه ات در را بستم و رفتم

گفته بودم نگو هیس .

نگفته بودم؟!!